طاهاطاها، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

گلهای زندگیمون... طاها و طنین

تولد یکسالگی طنین جونم...

1392/2/2 23:32
نویسنده : مامان
564 بازدید
اشتراک گذاری

 

تولد دختر مامانی بود

چقدر برای تولدش برنامه داشتم... نشد!

چنانی مریض بود و سرما خورده بود که یک دقیقه رو زمین بند نبود و دایم به من یا باباش آویزون بود.

جونم براش در میره!

تولد جیگر مامانی مبارک

انشالله سال بعد با خوبی و خوشی و سلامت

 

لباسش خوشگله نه؟ کار مامان هنرمندش هست دیگه... چ کنیم!از هر انگشتمون 10تا هنر میریزه

33

 

6

دوتا کیک گرفتم... یکی برای طاها جونم که دوست داره مرتب براش تولد بگیرم و یکی برای دختر مامانچماهی مال طنینه و اونی که اسب داره مال طاها جونم

66

6

 

6

 

5

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان ساجده
2 اردیبهشت 92 23:38
سلام عزیزم متین تو جشنواره آتلیه سها شرکت کرده اگه لطف کنید و به وبش بیاید و به آدرسی که هست برید و بهش رای بدید ممنون میشم در ضمن اگه به کوچولوی دیگه ای رای داده باشید بازم میتونید رای بدید
مامان ساجده
2 اردیبهشت 92 23:40
عزیزم تولدت مبارک دست مامانی هم درد نکنه با این هنرش
مامان طاها و طنین
3 اردیبهشت 92 11:00
مرسی ساجده جونم... رفتم و براتون رای دادم
نغمه (مامان کسری و نیکا)
4 اردیبهشت 92 14:07
وایییییییییییییییییییییییییییی چه ملوسکی چه ماهی خوشکل خانم نانازی ببوس این طنینو یعنی بهتر بگم بچلونش از طرف من هزار ساله بشه ایشالاه
به به چه مادر هنرمندی


وای خاله جون
نمیونی چه لذتی داره که ببینی یک خاله دیگه هم پیدا کردی که میاد و بهمون سر میزنه
دوستت دارم خاله جون
خاله سارا
6 اردیبهشت 92 16:05
تولدت مبارک خوشگل خاله انشالله سال بعد جشنت با نینی خاله کاملتر بشه


مرسی خاله جونم...
انشـــــــــــــــــــــالله...
به امید اون روز هستیم
مامان آيسانا
6 اردیبهشت 92 17:20
سلام سلام
طنين خاله تولدت مبارك. انشالله هميشه سالم و شاد باشي و در پناه خدا و زير سايه بابا و مامان و آقا داداش گلت زندگي كني.
خوبي سحر جونم؟گلات خوبن؟
ببخشيد بخدا شرمندم اينقدر دير دارم تولد گل دخترتو تبريك ميگم.
دوستون دارم
بوسسسسسسسسسسسس



سلام خانمی...
چه حرفا... چرا ناراحت و چرا دلخور؟
منتظر اومدنت به اینجا همیشه هستیم اما همون اومدنت هم نشانه ی لطفت هست و نه وظیفه

مام خیلی دوستتون داریم و مشتاق دیدارتونیم...

مرسی بازم بهمون سرزدی
خاله سارا
12 اردیبهشت 92 12:24
کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: می گویند که فردا مرا به زمین می فرستی اما من به این کوچکی و ناتوانی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟؟ خداوند پاسخ داد: از میان فرشتگان بی شمارم یکی را برای تو در نظر گرفته ام. او در انتظار توست و حامی و مراقب تو خواهد بود. کودک همچنان مردد ادامه داد اما اینجاو در بهشت جز خندیدن و آواز و شادی کاری ندارم. خداوند لبخند زد : فرشته ی تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد، تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود. کودک ادامه داد : من چطور می توانم بفهمم که مردم چه می گویند در حالی که زبان آنها را نمی دانم. خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشته ی تو زیباترین وشیرین ترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی. کودک با ناراحتی گفت: اما اگر بخواهم با تو صحبت کنم چه کنم؟؟ و خدا برای این سئوال هم پاسخی داشت؟ "فرشته ات دستهای تو را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو می آموزد که چگونه دعا کنی." کودک سرش را برگرداند و پرسید: شنیده ام که در زمین انسانهای بد هم زندگی می کنند. چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟؟ خدا گفت : فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد حتی اگر به قیمت جانش تمام شود. کودک با نگرانی ادامه داد : اما من همیشه به این دلیل که نمی توانم تو را ببینم غمگین خواهم بود. خداوند لبخند زد و گفت : فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد. اگرچه من همیشه در کنار تو هستم. در آن هنگام بهشت آرام بود - اما صداهایی از زمین به گوش می رسید. کودک می دانست که بزودی باید سفر خود را آغاز کند .پس سوال آخر را به آرامی از خداوند پرسید : خدایا اگر باید هم اکنون به دنیا بروم لااقل نام فرشته ام را به من بگو. خداوند او رانوازش کرد و پاسخ داد : نام فرشته ات اهمیتی ندارد ولی می توانی او را "مادر" صدا کنی خواهر گلم روزت مبارک
سحر... مامان طاها و طنین
12 اردیبهشت 92 23:13
وای سارا... چ متن قشنگی... ممنون روز تو هم مبارک باشه
مرجان مامان آران
8 خرداد 92 22:37
اخي عزيزمممممممم ايشالا سال بعد تولدت مبارككككككككككك با تاخيررررر دست ماماني درد نكنه