طاهاطاها، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

گلهای زندگیمون... طاها و طنین

ماجراهای عروسی محسن...

1392/6/13 0:08
نویسنده : مامان
613 بازدید
اشتراک گذاری

اول داستان خوب شروع شد...

عروسی تو یکی از بهترین تالارهای شهر... که برای رفتن ب طبقه ی مراسم خودمون باید با آسانسور جابجا میشدین و طاها عشق آسانسور...

اونجام که رفتیم... بازم مثل همیشه نفس نازنین و طاها جون باهم بازی رو شروع کردن و بازم عکس جفتیشون خوشگل شد...

6

 

بعد کم کم طاها خسته شد...

همه درحال بزن و برقص... طاها کجاست؟

وسط سالن دراز کشیده و تکنو میزنه... بچه ام عشق رقصیدن و تکنو...

خلاصه کنم براتون... برای رهایی از ضربات اشتباهی و احتمالی کفشهای رقاصان جمع... طاها دست در دست مامانش دور عروس شروع ب شلنگ تخته انداختن شدن و حرکات موزون انجام دادن...

موزیک تموم شد و عروس رفت بشینه... گوله گوله اشک از چشمای شهلای پسرم سرازیر شد... مامان عروسم رفت!!!!

دیگه من خون جلوی چشمم رو گرفت... عروس پسر من رو بردین؟ بریم طاها پیش عروست و باهاش عکس بگیریم...

اون عکسا سانسور... عکس خوشمزه ی کیک رو میشه گذاشت:

6

 

طنین هم کم نذاشت برام...

رو زمین و رو صندلی بند نبود... حتما باید بغل میشد و راه میرفت...

زمان شام هم که شد... خانوم رو نشوندم رو میر... که ماست رو دید...

فقط و فقط هم خودش باید میخورد...

بعد ظرف شام هم اضافه شد و بعد هم نوشابه...

تصویر نهایی چنین شد:

6

 

 

و عشق طاها جونم... بلندگو

همه داشتن عکس دسته جمعی و چند نفره با عروس و دوماد میگرفتن و طاها از من خواست که با بلندگویی که عشقش بود و صدای نانای میداد عکس بگیرم

22

ولی خدایی جدای از همه ی اذیتها... بخیر گذشت

مبارکشون باشه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان آيسانا
12 شهریور 92 11:02
آخجون چقدر پست جديد. اول سلام. خوبي سحر جون. آقا پسر و گل دخترت خوبن؟ انشالله كه مريضي از تن طنين گلمون بيرون رفته. ديگه هم حق نداره برگرده. به به قربون طاهاي ورزشكار خاله. چه پشتك وارويي بزنه برات. خوشحال شدم بعد از مدتها روي ماهشون رو ديدم. انشالله هميشه سالم و شاد باشين. در پناه خدا.
مامان آيسانا
12 شهریور 92 11:08
آهان يه چيز ديگه. خانوم خانوما هميشه از اين كارا بكنيد. ما دلمون خوشه به ديدن گاه گاه روي ماهشون از طريق وب. يه بوووس محكم براي سه تا تون.
مامان
12 شهریور 92 11:42
سلام گلم... خوبی عزیز دلم؟ دخمل نازت خوبه؟ بلبل زبون خاله خوبه؟ مرسی عزیزم... خیلی درگیر مریضی ها و نبودن دوربین بودم... از الان بازم بیشتر میایم شمام عروسک من رو محکم ببوس
dadashi
19 شهریور 92 2:40
سلام، تبریک واسه بازگشت به میادین! بعد گرفتاریها ومریضی دخترنازت معلومه حسابی بهتون خوش گذشته، آفرین آقا طاها اونجا دیگه حسابی خوش گذرونده انشاا... دومادی خودش
مامان
21 شهریور 92 0:57
سلام آره داداشی... به من این مدلی خوش گذشت و به طاها این مدلی انشالله عروسی داییش...