طاهاطاها، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

گلهای زندگیمون... طاها و طنین

سری سوم... پاییز92

گل پسر و دختر خانمم تو محوطه منازل...   دو چهره ی متفاوت از طاها جون جونی...   و مراسم شام غریبان با حضور د شمع باز حرفه ای.... طاها و طنین       دوتا عکس هم خونه ی بابابزرگ ...
4 دی 1392

سری اول از پاییز سال 92

سلام سلام.... امروز 4ام دی ماه هست... دیگه گذاشتم خوب فصل پاییز بگذره و عکسهاش رو دسته بندی کنم و بزارم! شب یلدا مبارک... جوجه هاتون رو خوب شمردین؟ چیزی از قلم که جا نیفتاده؟!   مرور میکنم پاییز امسالمون رو! هنوز هندونه هست و هنوز هم کپی برداری های طنین از کارهای طاها ادامه داره طفلی پسرم.... چقدر صورتش متورم و قرمز شده... تازه از دندون پزشکی اومده و تفنگ بزرگش هدیه شجاعتش از طرف منه... و دوربینش هدیه خانم دکتر... که الحق کارش خوبه   و دوباره پاییز شد و مهرماه...و سفرهای ما که هرساله تو همین ایام هست...جای همه خالی   اول مسیر بیرجند هست... و پارک   مکان بعدی فردوس بود... ی...
4 دی 1392

ماجراهای عروسی محسن...

اول داستان خوب شروع شد... عروسی تو یکی از بهترین تالارهای شهر... که برای رفتن ب طبقه ی مراسم خودمون باید با آسانسور جابجا میشدین و طاها عشق آسانسور... اونجام که رفتیم... بازم مثل همیشه نفس نازنین و طاها جون باهم بازی رو شروع کردن و بازم عکس جفتیشون خوشگل شد...   بعد کم کم طاها خسته شد... همه درحال بزن و برقص... طاها کجاست؟ وسط سالن دراز کشیده و تکنو میزنه... بچه ام عشق رقصیدن و تکنو... خلاصه کنم براتون... برای رهایی از ضربات اشتباهی و احتمالی کفشهای رقاصان جمع... طاها دست در دست مامانش دور عروس شروع ب شلنگ تخته انداختن شدن و حرکات موزون انجام دادن... موزیک تموم شد و عروس رفت بشینه... گوله گوله اشک از چشمای شهلای پسرم...
13 شهريور 1392

تابستان 92 را چگونه گذراندید؟

به به... تابستون و میوه های خوشمزه... انبه و هندونه و خربزه و.... مثل همیشه وقتی بیرجند میریم... ب ده هم میریم و دست بوس جون جون میریم... خود جده ی هوا هست و بیرون رفتن و بازی و چرخیدن تو اون محیط باصفا ی هوای دیگه!! اینم از طاهای الاغ سوار...   و بعد هم هرشب پارک... یکی از پارکهایی که طاها هرشب وقت بیرون رفتن سرش چونه میزنه و فرم درخواست برای رفتنش پر میکنه... پارک شیر هست... "پارک شهر" که طاها برای همین دوتا تندیس شیر کنار در ورودی... اسمش رو گذاشته پارک شیر... بریم ی گشتی بزنیم توش... معمولا بهد از ورورد ب پارک... دوتا جوجه ی من یا دارن روی زمین دنبال سنگ میگردن تا بندازن تو آب... یا مثل الان تا آ...
12 شهريور 1392

دوباره مریضی های طنین...

خلاصه... طنین یک سرخک درست و حسابی گرفت... و بعدش بدنش ضعیف شد دوهفته بعدش زد به (روم ب دیوار... گلاب ب روتون...) اسهال شدید... و گاهی تهوع دکترهای خیر ندیده ی زابل بدون نگاه کردن ب بچه یا جواب آزمایشاش فقط دارو نوشتن... و بعد ک بهتر نشد دوباره دکتر و آز... درمانش 16 روز طول کشید 16 روز گاهی تب یا تهوع... ولی مرتب اسهال... اونم بچه ای که هیچی نمیخوره دیگه طنین شد این... و اینم برای آب رسانی ب بدنش... که اسهال رو بدتر میکرد..اما تنها چیزی بود که میخورد دیگه چیزی نمیگم تا بعدها که اومدم تاپیک یادم رفته باشه چقدر بچه زجر کشید و چقدر خودم دست تنها و تو شهر غریب... اونم با شوهری که مجبور بود 7 صبح بره و 6ونیم شب برگرده...
12 شهريور 1392

مریضی های طنین...

طنین مامانی تو این دوران خیلی داره اذیت میشه وسطهای ماه رمضون بود... 3شبانه روز کامل تب و بیتابی و بی غراری... لثه هاش هم ورم کرده بود و دندون های کرسیش داشت درمیومد... ما مرتب انواع محصولات استامینوفن رو استفاده کردیم... برای درد بروفن دادیم... اما اصلا خوب نمیشد جونم براتون بگه... ی روز خانم جمالی کارم داشت... با طنین رفتیم دفتر  یباره تمام صورت طنین ریخت بیرون... بله... خانومی سرخک شده از روی عکسها تفاوت یک هفته ایش کامل مشخصه... نه؟ ...
12 شهريور 1392

عذر تاخیر...

سلام... معذرت که یک مدت نبودیم... از دست این آقاطاهای گل و گلاب! باطری دوربین رو برای شارژ گذاشته بودم... و پسر مکانیک و م0هندش الکترونیک من، دیده ی چراغ اونور روشنه، جذبش شده و برداشتش... خلاصه... خونه رو کامل تکوندیم و حتی سطل زباله رو هم گشتیم، اما دریغ از کورسویی خلاصه بگم... نمایندگی و دست فروش و عمده فروش رو رفتیم... و آخرش از بیرجند تو نمایندگی ی باطری مطمئن پیدا کردیم...   بریم ب بقیه آلبومشون برسیم... یاعلی
12 شهريور 1392

طاها جونم... کامپیوترت مبارک

دیگه طاها جونم 3ساله شده تا حالا خیلی خوب و مهربون بوده و حرف مامان رو خوب گوش داده و اصلا و حتی برای بازی پشت سیستم ننشسته و موبایل رو هم نگرفته.... خدا خیرش بده اما الان دیگه +3 سال شده و میتونه کم کم اموزش زبان و وسایل الکترونیکیش رو شروع کنه این اولین وسیله برای خودِ خودِ خودِش!!!   اول از همه... وقتی خبردار شد میخوایم براش کامی بگیریم... و طنین هون موقع هندونه خورده بود و با طاها کلی بازی میکرد...   و شبش برای طاها سیستم بستیم و بعد چند روز هم میز و صندلی گرفتیم... آقا طاها خوابید و طنی مثل همیشه تا ما بیداریم، دورمون میگرده و میچرخه و بازی میکنه باباشون سیستم رو کلا سرجاش گذاشت و طنین که رفت پشت می...
13 خرداد 1392