طاهاطاها، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

گلهای زندگیمون... طاها و طنین

سری اول از پاییز سال 92

1392/10/4 3:08
نویسنده : مامان
441 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام....

امروز 4ام دی ماه هست...

دیگه گذاشتم خوب فصل پاییز بگذره و عکسهاش رو دسته بندی کنم و بزارم!

شب یلدا مبارک... جوجه هاتون رو خوب شمردین؟ چیزی از قلم که جا نیفتاده؟!

 

مرور میکنم پاییز امسالمون رو!

هنوز هندونه هست و هنوز هم کپی برداری های طنین از کارهای طاها ادامه داره

2

3

طفلی پسرم.... چقدر صورتش متورم و قرمز شده...

تازه از دندون پزشکی اومده و تفنگ بزرگش هدیه شجاعتش از طرف منه... و دوربینش هدیه خانم دکتر... که الحق کارش خوبه

3

 

و دوباره پاییز شد و مهرماه...و سفرهای ما که هرساله تو همین ایام هست...جای همه خالی

 

اول مسیر بیرجند هست... و پارک

22

3

 

مکان بعدی فردوس بود...

ی ظهر خیلی خوش آب و هوا، ناهار رو همون فردوس موندیم و برای خوردنش اومدیم پارک... جایی که طاها و طنین عشق کردن و تا دلشون میخواست بازی کردن

2

تو مسیر رسیدیم سمنان...

اگر جایی دیدین زده باغ پرندگان... تو سمنان رو میگم ها... اصلا نرین...

مسخره هست و هیچی نداره

مثلا زده شترمرغ... بعد تو قفس ی شتر گنده هست و چندتا مرغ.... باور کنین... نخندین

دیگه چند مدل سگ داشت، گوزن و میمون و دوتا کبوتر... همین!!!

خدایی مردم یاد دارن از مسافرا چطور پول دربیارن...

وروردی برای دیدن دوتا شتر و یک گوزن... نفری 2 تومن بود

2

 

کم کم رفتیم.... رسیدیم شمال و اینم چندتا از عکسای بچه ها تو جنگل نور

 این دوتا تفنگ ماجراها دارن...

تهران خونه ی عمو بابا بودیم، گفتیم بریم ی دوری بزنیم... رفتیم و رفتیم ( با طاها جون) تا رسیدیم ی مغازه بزرگ اسباب بازی فروشی، هی نگران بودم که طاها اگر از این اسباب بازیهای بزرگ و گرون بخواد... مام تو سفر... نه جایی برای بردنش داریم و نه تو زابل جایی مونده بخواد اسباب بازی بزاره... و درضمن قیمتهای اسباب بازیها خیلی بالاست... چطور باید راضیش کنم و بریم بیرون...

تا اینکه گل پسرم یکی از این تفنگها رو دید... عشق این اسباب بازیهای سربازی و جنگی شده!

فکر کردم خرابن... نه بسته بندی داشت و نه چیدمانی... در ضمن اسباب بازی فروشی سطحش بالا بود... خلاصه! از طاها اصرار و از من که فکر میکنم خرابه انکار...

تا اینکه ب فروشنده گفتم: ببین، عمو هم میگه که اینا خرابن... فروشی نیست!

عموهه هم گفت: کار نمیکنن، نمیفروشمشون...

بعد سری تکون داد و گفت: آخرش ما اینجا شاخ دمیاریم ازبس مجبور میشیم دروغ بگیم...

گفتم: واقعا اینا فروشیه و کار میکنه؟

گفت آره... همین دوتا مونده... با تیر دارت هم کار میکنه...

من... خوشحال

طاها...خوشحال

فروشند... wow

بهش گفتم من که میخوام بخرم براش، فکر کردم خرابه اینجوری انداختینش... گفت نه... درسته... دیگه خودش ب طاها جفتش رو با تیراش داده 1500، فکرش رو بکن... 1500 ی پفک الان نمیدن

خلاصه خدا باهام یار بود که هم طاها قناعت داشت و دست رو هیچی گذاشت... و هم وسیله واقعا مفت بود!

دیگه شده همدم طاها...

هنوز بعدها تو عکسای بعدی هم این تفنگ مشهور رو زیاد میبینین!!!2

اینم ماست خوران طنین جوووووووووووووون

2

3

 

این هم مشهد

روز 5شنبه... فکر کنم 25 مهر بود... روز عروسی بابکه و ما داریم میریم بازار گردی!

طنین خانوم... اماده و عینک ب چشم، حاضره ک بریم

3

اینم تو بازار بین الملل

1

و اینم طنین شیطون تو مراسم... البته بعد از یک خواب 2 ساعته

3

 

خواهر و بردار شیطون... خونه خاله شادی تو مشهد

2

2

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

فتانه
30 دی 92 0:39
حالا گفتن جوجه رو آخر پاییز میشمرن دیگه نگفته بودن ما رو چشم انتظار بزارین