طاهاطاها، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

گلهای زندگیمون... طاها و طنین

عذر تاخیر...

سلام... معذرت که یک مدت نبودیم... از دست این آقاطاهای گل و گلاب! باطری دوربین رو برای شارژ گذاشته بودم... و پسر مکانیک و م0هندش الکترونیک من، دیده ی چراغ اونور روشنه، جذبش شده و برداشتش... خلاصه... خونه رو کامل تکوندیم و حتی سطل زباله رو هم گشتیم، اما دریغ از کورسویی خلاصه بگم... نمایندگی و دست فروش و عمده فروش رو رفتیم... و آخرش از بیرجند تو نمایندگی ی باطری مطمئن پیدا کردیم...   بریم ب بقیه آلبومشون برسیم... یاعلی
12 شهريور 1392

طاها جونم... کامپیوترت مبارک

دیگه طاها جونم 3ساله شده تا حالا خیلی خوب و مهربون بوده و حرف مامان رو خوب گوش داده و اصلا و حتی برای بازی پشت سیستم ننشسته و موبایل رو هم نگرفته.... خدا خیرش بده اما الان دیگه +3 سال شده و میتونه کم کم اموزش زبان و وسایل الکترونیکیش رو شروع کنه این اولین وسیله برای خودِ خودِ خودِش!!!   اول از همه... وقتی خبردار شد میخوایم براش کامی بگیریم... و طنین هون موقع هندونه خورده بود و با طاها کلی بازی میکرد...   و شبش برای طاها سیستم بستیم و بعد چند روز هم میز و صندلی گرفتیم... آقا طاها خوابید و طنی مثل همیشه تا ما بیداریم، دورمون میگرده و میچرخه و بازی میکنه باباشون سیستم رو کلا سرجاش گذاشت و طنین که رفت پشت می...
13 خرداد 1392

و یک روز... مثل همیشه ب پارک رفتیم...

برای اولین بار گل پسرم تونست از این قله ی موفقیت هم بره بالا... به افتخارش ی جیغ... ی دست... ی هورا...   اینم یی از پارکهای سرپوشیده ی زابل   و طنین هم تو همون پارک   و بازهم طاها جون، کار در همون پارک ...
11 خرداد 1392

تولد یکسالگی طنین جونم...

  تولد دختر مامانی بود چقدر برای تولدش برنامه داشتم... نشد! چنانی مریض بود و سرما خورده بود که یک دقیقه رو زمین بند نبود و دایم به من یا باباش آویزون بود. جونم براش در میره! تولد جیگر مامانی مبارک انشالله سال بعد با خوبی و خوشی و سلامت   لباسش خوشگله نه؟ کار مامان هنرمندش هست دیگه... چ کنیم!از هر انگشتمون 10تا هنر میریزه   دوتا کیک گرفتم... یکی برای طاها جونم که دوست داره مرتب براش تولد بگیرم و یکی برای دختر مامانچماهی مال طنینه و اونی که اسب داره مال طاها جونم     ...
2 ارديبهشت 1392

13بدر سال 92

به به به... امسال ١٣بدر زاهدان بودیم... بعد مشورتهای خانوادگی تصمیم بر این شد ک خاله شیرین ک همیشه از همه زودتر امده و اعزام میشه، برای اینکه هم منتظر بقیه نمونه و کلافه نشه و هم جایی رو راحت پیدا کنیم، زودتر از بقیه بره و جا پیداکنه ساعت ٨ونیم دیگه جا گرفته بودن... چانعلی خیلی جای خوبی بود... هم سبز بود و هم جوی آب داشت و هم تپه اینجور جاها دیگه خوراک طاها هست... دوتا عکس از طاها درحال بازی با برگ و آب و خاک و تپه نوردی   دوتا عکس ١٣ بدری از بابابزرگ و طنین جون   طنین خوشگل مامانی تو بغل خودم و درحال شادباش و نیناش ناش...   طاها و نفس درحال شروع ب آتش بازی....   اینم ط...
18 فروردين 1392

سال 1392 مبارک

سلام خوبین؟ مرسی مام خوبیم... امسال ما 4نفری بودیم و خیلی خوب بود بقیه عکسا انشالله تو کتاب عکسمون... اینم چندتا عکس از بیرجند و قطار شهری ک تو ایام عید داخل شهر تردد داشت و بچه ها رو میبرد و دور میداد... یاد ترسیدن طاها از اون خرگوش کله گنده هه بخیر   این زمانی هست ک بعد از سال تحویل میرفتیم خونیک         طاها و کفشدوزک جون...     حاجی فیروز و آقا شیره همراه بچه ها...   اینم از طاها ک از خرگوش ب این نازی فرار کرد و دیگه طرفش نیومد...   و بابا و طنین ک با همون خرگوش مجبور شدن تنهایی عکس بندازن ...
10 فروردين 1392